کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

شیعه از انفاسِ قـدسی‌ات سعادت یافته            بهـرِ خدمت در محافـل‌ها لـیاقت یافـته

عـلم را معنا و مفهـومی فراتر داده‌ای            عـالـِم دیـنِ خـدا از تو شـرافـت یـافـته‌


ای شکافنده! بیا و قلب‌ها را ده شکاف            با نـگـاهِ تو دلِ مـا اوج و عـزّت یافـته

زیرِ دستانِ تو صادق قد و قامت راست کرد            جعفر از الطافِ تو لفـظِ صداقت یافته

باقـرِ عـلـمِ نبی ای خـضرِ راه تشنگان            هر که در پـای شما باشد هـدایت یافته

ای تداوم بخشِ عاشـورا امامِ قهـرمان            کـربـلا با خـون جـدّ تـو قـداست یافـته

بعـدِ بـابـایت امـامِ سـاجـدین دادی بـقـا            روضه‌های نـیـنوا از تو روایت یافـته

راستی هم بازی دختِ سه ساله بوده‌ای؟            ماجرای این سه ساله از چه غربت یافته؟

روضه‌خوانی کن تو از شامِ بلا تا جان دهم            شیعه از انفاسِ قـدسی‌ات سعادت یافته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای تداوم بخشِ عاشـورا امامِ قهـرمان            کـربـلا با بـودنِ چون تو قـداست یافته

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

وقتی که زهرِ کینه ز زین تا جگر رسید            انگار قـصّۀ غم عـمرش به سر رسید

از سـوز زهـر نـالـۀ جانکـاه می‌کشید            از فـرط تـشـنگـی چِـقَـدَر آه می‌کـشید


او سروِ دانشی‌ست که قدش خمیده است            خود را به کنج حجره به زحمت، کشیده است

پـروانـه‌ای که پـر زدنش فـرق می‌کند            شمعی که شکل سوختنش فرق می‌کند

حـالا به یـاد خـاطـره‌ها گـریه می‌کـند            بـا یـاد داغ کـرب و بـلا گـریه می‌کند

او امـتـداد غُـصّـۀ فـردای کـربـلاست            هم‌نـالـۀ سه سالۀ صحـرای کـربلاست

دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است            بـیـن تـمـام قـافـلـه او مــرد دوّم اسـت

او آشـنای هق هق اشک شـبانـه‌هاست            زخـمیِّ دست سلـسله و تازیـانه‌هاست

طـفـل آمـده ولی چِقَدَر پیـر گـشته بود            بی‌جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود

با آبـلـه ز پـای خـودش کـار می‌کـشید            مـثـل رقـیّـه از کـف پا خـار می‌کـشید

انگار زهـر تازه‌تری از جگـر گذشت            تا غصه‌های بی‌حد شام از نظر گذشت

او دیـده با چه سـخـتی و آزار برده‌اند            نـامـوس شـاه را، سـر بـازار بـرده‌اند

او دیـده رقص مـسـتی بـزم شراب را            او دیـده خـیــزران و لـب آفــتــاب را

با یاد صحنه‌ای، جگرش پاره پاره شد            حرف کـنیز شد، به سکـینه اشاره شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

او دیـده شـامـیـان حـرامـی، دریـده‌اند            او دیـده مـعـجـر از سر... کـشـیـده‌اند

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمد موحدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شروع زندگی‌اش طعم قتل و غارت داشت            هـزار خاطـره از تلـخی اسارت داشت

تنـور داغ دلـش را کـسی نـمی‌فـهـمـید            اگر چه مجلس درسش بسی حرارت داشت


به حکم صبر و تقیه خموش و ساکت بود            ولی به جای خودش جرأت و جسارت داشت

هم از غـریبه هم از آشنا دلـش پُـر بود            همیشه شکوه از این شیوۀ صدارت داشت

برای گـفـتن یک یا حـسین در ذهـنـش            هزار و نهصد و پنجاه و یک عبارت داشت

به وقت دیدن تیر و کمان دلش می‌ریخت            اگر چه در زدن طعمه‌اش مهارت داشت

به یاد یک سـفـر اربـعـیـن کـودکی‌اش            همیشه مرغ دلش حسرت زیارت داشت

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

من خـسـتگی‌ها دیـدم و دل بی‌قراری            انـدوه دیـدم بـا هــزاران زخـم کـاری

مـن دیـده‌ام دلــواپـسـی و سـوگـواری            هم اشک جاری دیده‌ام هم خون جاری


من آن چه را دیدم ندیـده هیچ چـشمی

کـار، اراذل را بـدون هـیــچ شـرمـی

من تشنگی در خـیمه‌ها را خوب دیدم            من خـسـتگـی بـچـه‌ها را خـوب دیـدم

تصویر درد کـوچـه‌ها را خـوب دیدم            من حـملـه‌های پنـجـه‌ها را خوب دیدم

دیـدم که طـفـلان حرم هر سو دوانـند

پـای برهـنه؛ زخـمی و سـیـنه زنـانـند

در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم            یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم

شش ماهه طفـلی رفته تا افـلاک دیدم            سـرهـا بـه دسـت مـردم نـاپـاک دیـدم

با چـشم خود دیـدم هـزاران داغ تـازه

نعـل نـوی اسـبـان و تـشـیـیـع جـنـازه

تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود            چـشم تـمام آسـمان‌ها غـرق خون بود

مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود            من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود

نـاگـاه غــرّیـد آســمـان انـگــار آنـجـا

بـیـن اراذل بـر سَـرِ، سَـر بـود دعـوا

دیدم یکی با چکمه در گودال می‌رفت            با بدترین شکل و چه بد احوال می‌رفت

با قصد ذبح صید خونین بال می‌رفت            دیدم که عـمه زینـبم از حـال می‌رفت

در پیـش نـامـوس خـدا سر را بریـدند

در پیش چشمانش محاسن را کـشیدند

من نـیم روزی غـرق آه و نـالـه دیـدم            گـلبرگ‌ها را پُر ز اشک و ژاله دیدم

یـاس سـپـیـد امـا بـه زیـر هـالـه دیـدم            من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم

دیدم که دق کرد عمه‌ام در کنج ویران

پیـچـیـده آه و نـالـه‌ام در کـنـج ویـران

من چـشـم‌هـایـی که نـمـی‌دیـدنـد دیـدم            آن بـی‌حـیـاهـایـی که خـنـدیـدنـد دیـدم

گـهـواره را از خـیـمه دزدیـدنـد دیـدم            من سنـگ‌هـایی را که بـا ریـدند دیـدم

آن سنگ‌ها یا بر سر عـمه نـشـسـتـند

یا آن که پیـشـانی جـدم را شـکـسـتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دیـدم که طـفـلان حرم هر سو دوانـند            بی‌معجـرند و زخـمی و سـینه زنـانند

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع جشن، شادی، رقصیدن و ... در شام بوده نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

در کـوفه آن‌ها را که رقـصیـدند دیدم            من سنـگ‌هـایی را که بـا ریـدند دیـدم

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پیر شد هر لحظه پای روضه‌ها، مثل پدر            در نیاورد از تنش رختِ عزا، مثل پدر
حلقه میزد اشک در چشمش؛ به گریه می‌نشست            از مصیبت‌های سختتِ کـربلا، مثل پدر


خشک می‌شد حنجرش، می‌سوخت، تا می‌دید که            طفلِ تشنه، شیرخواره هر کجا، مثل پدر
یاد مشک پـاره و دستِ قـلم در عـلـقـمه            داغـدارِ جـملۀ «أدرک أخا»، مثـل پـدر
زیر لب می‌خواند گریان روضه‌ها را یک به یک            ضجّه میزد یادِ آن خـونین قـفا، مثل پدر
رفت پیش چشم او سرها به روی نیزه و            دیـد جـسمِ بی‌کـفـن در نـیـنوا، مثل پـدر
خیمه‌ها می‌سوخت! موهای رقیه همچنین            داشت با خود گریه‌های بی‌صدا، مثل پدر
من فدای کودکی‌هایش که رفت از کربلا            با دو دستِ بـسـته تا شـامِ بـلا، مثل پدر
بـر سـرِ بـازارِ آذین بـسـتـه بـین هـلهـله            بر سرش می‌خورد سنگِ بی‌هوا، مثل پدر
در خرابه ناتوان افتاد! خوابش برده بود            روی خار و خاک؛ بی‌آب و غذا، مثل پدر
آخرش مسموم شد با زهر، مظلومانه شد            در بقـیعِ بی‌حـرم قـبرش رهـا مثل پدر!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا در دفن سیدالشهدا تنها امام سجاد با اذن الهی و به طریق طی الارض به کربلا برگشتند و تن مطهر سیدالشهدا را در بوریا نهاده و دفن کردند.

رفت پیش چشم او سرها به روی نیزه و            دیـد جـسمِ بی‌کـفـن بر بـوریـا، مثل پـدر

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : چهارپاره

از غــمِ دلــم خـــدا خـــبــر داره            اگـه مـن آه بِـکـــشـــم اثــر داره
مثل من چند نفـرو سراغ دارین؟            کـه ‌دلِ ‌سـوخـتـۀ ‌شـلـعـه‌ور داره


از چهـار سالگی ‌درد‌ و غم ‌دیدم            تو یه‌روز قـدّ یه‌ عُـمر سِـتَم ‌دیدم
شمر و با چکـمه ‌یه‌بار تو قتلگاه            یـه دفـعـه‌م تـو غـارت حـرم دیدم

دلـخـوشی‌هام یـهـو نـاپـدیـد شدن            عـموهام جلـو چـشام شهـید شدن
وقـتی برمی‌گـشـتـیم ‌از بالای تل            مـوهـای دخـترامون سـفـید شدن

راویِ مُــصـیـبـتـای بــاز شـدیـم            اسیـره یه مُشت یـتـیـم‌نواز شدیم!
تاکه خـوب حـقّ مـونـو ادا کـنـن            ســوار نــاقـۀ بـی‌جـهــاز شــدیـم

به دلای زخمی‌مون چنگ میزدن            صورتامونو با خون رنگ میزدن
کـوفـیـا به جای مـهـمـان نـوازی            دم دروازه به مـا سـنگ مـیـزدن

هـمـه قـافـلـه‌‌مـون خـسـتـه بـودن            پـر و بال ما رو بشـکـسـته بودن
من و با رُقـیّـه تـو ورود به شـام            نانجـیب‌ها به‌ طـناببـسـته‌‌ بودن

پـدرم حـضـرت زیـن الـعـابـدیـن            لـیتَ لـمَ تَـلِـدنی گـفـت برا هـمین
آخه دید تو ازدحـام تو شهـر شام            من چـجور از ناقه افـتـادم زمین

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساختگی گم شدن و جان دادن دو نفر از بچه ها در شام غریبان حذف شد

دیگـه از شـام غـریـبـان نـمی‌گـم            از رباب و چـشم گـریـان نمی‌گم
دیگـه از اون دوتـا دُردانه‌ای که            گُـم شدن تو اون بیـابـان نـمی‌گـم

بند زیر به دلیل مستند نبودن قصه نان و خرا صدقه دادن به اهل بیت حذف شد

آره من جـوهـره تـو صِـدام نبود            آره من رمق تو دست و پام نبود
نون و خرما می‌آوردن واسه ما!            صدقـه مگـه به مـا حـرام نـبـود؟

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست            امروز روز گریه و امشب شب عزاست

تا خوشه‌های بغـض، گـل گریه می‌دهند            از تنـگـنـای سـیـنۀ مـا نـالـه‌ها رهـاست


در سوگ آفـتـاب مـدیـنـه، به سـوز و آه            با صاحب‌الـزمان دل ما نیـز هـمنواست

داغی‌سـت سـیـنـه‌سـوز غـم بـاقـرالعـلوم            گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست

هم وارث تـمـامی اوصاف حـیـدر است            هـم مخـزن تـمـامی اسرار مصـطـفاست

ذکرش امـیـدبـخـش دلِ هـرچـه نـا امـیـد            نامـش شـفـادهـنـدۀ هـر درد بـی‌دواسـت

ای روح آسـمـانی از این داغ جـانگـداز            فـریاد خاک امشب تا عـرش کـبـریاست

سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت            این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست

ای جـان مـا فـدای غــم غـربـت بــقــیـع            قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست

امشب هـزار پنـجـره دل گریه می‌کـنـیم            با غـربت بـقـیـع، دل شـیـعـه آشـنـاسـت

شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه            این‌جا مگر نه این‌ که مـزار امام ماست

تنها نـه از غـم تو مـدیـنـه عـزا گـرفـت            در بارگاه قدس کـنون محـشری به‌پاست

امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر            دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن مرادنوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای نــام تـو قــرارِ دلِ بــیــقــرارهــا            حـرف تو مـانـدگـارتـرین یـادگـارهـا

درک بشر به فـهـم مسـائل نمی‌رسید            از عـلـم تو شـکـسـته تـمام حصارها


تعـبـیرهای ناب تو راه عـبور ماست            ای مـعــتـبـرتـر از هـمـۀ اعـتـبـارها

بنیان مذهب از نفست جان گرفته است            هر جـمـلـه‌ات مـعـلـم بـنـیـانـگـذارها

سـیل فـرشتـگـان خـدا پـای درس تو            شـاگـردی‌ات بـزرگـتـرین افـتخـارها

از هر طرف به مادر سادات می‌رسی            مــحــوِ ســلالـۀ تـو تــمــام تـبــارهـا

ای سـومـیـن امـام سـتـمـدیـدۀ بـقــیـع            قـربان خاک قـبـر تو سـنگ مـزارها

از کوچه‌های شام تو هم شکوه‌ای بکن            ای بـازمــانــدۀ سـفــرِ نـی ســوارهـا

اصلا خودت بگـو چقدَر بین ازدحام            خورده‌ست بر سرت لگد نیـزه دارها

بی‌شک تو هم مـیان بیـابان دویـده‌ای            مـثـل رقـیه رفـته به پـای تـو خـارها

با آنکـه تو مـراقـب او بـوده‌ای، ولی            از دستهای زجر، کتک خورده بارها

ای وای از آن دمی که به دست حرامیان            از گوش‌ها کـشیده شـود گـوشـوارها

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مجتبی عسگری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

با چـشم‌هـای پُـر آب  قحـطی آب دیـدم            من دشت کربلا را همچون سراب دیدم

مانند یک کـبـوتـر من را اسیـر کـردند            بر بـال کـوچـک خود رد طـنـاب دیـدم


هر شب شبیه شمعی بی‌تاب گریه کردم            پروانه سوخت ازبس آتش بخواب دیدم

آتش گـرفت خـیـمه آتـش گـرفـت دامـن            آتش گـرفت معجـر من اضطراب دیدم

هفتاد و دو ستاره یک ماه و مشک پاره            خــورشـیـد کـربـلا را در آفـتـاب دیـدم

هر صبح و شام جانم آمد به لب که در شام            زخــم زبـان شـنـیـدم بـزم شـراب دیـدم

دلخسته‌ام از این دهر آسوده‌ام کن ای زهر            من می‌روم از این شهر، خیلی عذاب دیدم

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

سـتـم روزگـار یـادش هـست            غـم لـیل و نهـار یادش هست

دیـدۀ اشـکـبـار یـادش هـست            آنهـمه قـلب زار یادش هست


روضۀ بی‌شـمار یادش هست

نیـمـه‌جان بیـن بـسـتـر افـتاده            باز تب کـرده مضطـر افـتاده

بـه لـبـش ذکـر مـادر افـتــاده            یـاد یـک جـای دیگـر افـتـاده

چـادر پُر غـبـار یادش هست

زهـر کرده اثـر به اعضایش            ناتوان دست و بی‌رمق پایش

تـرک افـتـاده است لب‌هـایش            العـطش العـطش شـد آوایـش

لب زخـمیّ یـار یـادش هست

پیـر بود و خـمـیده قامت بود            خـانه‌اش کل سال هـیأت بـود

به تنش ردی از جسارت بود            قـاتـلـش روضۀ اسـارت بـود

لحـظه‌های فرار یادش هست

سالهـا قـلب بی‌قـراری داشت            گـله‌ها از شتر سواری داشت

با رقیه چه روزگاری داشت            با غمش آه و گریه زاری داشت

آبـله بود و خار یـادش هست

هـمۀ عـمـر خود پریشان بود            یاد جـدّش همیشه گـریان بود

آی مردم حسین عـطشان بود            آبـروی قـبـیـلـه عـریـان بـود

یک تن و ده سوار یادش هست

عـمه‌هـایش چـقـدر تـرسـیدند            کـوچـه‌های شـلـوغ را دیـدند

مـست‌هـا آمـدنـد رقـصـیـدنـد            به سر روی نـیـزه خـنـدیـدند

زینب بی‌قـرار یـادش هـسـت

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم            هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم

شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما            گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم


قـیام عـاشـقان راست‌قـامت بود عـاشورا            قـیامـت آشکـارا بود آنجـایی که من بودم

تـمـام سـورۀ ایـثـار و آیـات جـوانـمردی            به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم

پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی            شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم

چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی            اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم

کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری            علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم

صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما            خـلـیل‌الله تـنهـا بود آنجـایی که من بـودم

شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد            که ثـارالله پیـدا بود آنجـایی که من بـودم

عـدالت زیر سـم اسب‌ها پامـال شد، آری            ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم

شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش            تمـام دشت زیـبا بود آنجایی که من بودم

چرا آن روز تل زیـنـبـیه اوج عـزت شد            که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم

چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد            مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟

هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل            فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

داغِ تو روشن می‌کـند شـمعِ مـحـرم را            در شعـلۀ غـم می‌کـشـاند جانِ عـالم را

مـثـلِ پــدر مـیـراث دارِ کـربـلایـی تـو            چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را


قـلبی شکـسـته داری و لـبـریزِ از آهی            بر گونه‌ات داری کماکان اشکِ نم نم را

درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی            در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را

کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر            آسوده دیده بر تـنـش هر جـرعۀ سَم را

آقـا! زیـاد از کـربـلایِ تـو نـوشـتـنـد و            اما دریـغـا درد و غـم‌هـای مـجـسّـم را

آن چشم‌هایت راویِ تصویرِ گودال است            در سینه‌ات جا داده‌ای این دردِ مبهم را

پیش از تو بر جدت ملائک روضه‌ها خواندند            در عرش بر پا کرده‌اند این بزمِ ماتم را

با خاطـراتِ درد می‌آیی ولی ای عشق            با محـنتِ بـاران نـشُـسـتی آهِ زمـزم را

دلـتـنگیِ پائـیز در جـانِ تو جـاری بود            غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را

صحـنِ خـرابت در نگـاهِ حـسـرتـم آقا!            از خـونِ دشتِ کـربلا آورده مـرهم را

گلدسته‌های صحنِ تو در چشمِ ما روشن            گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را

امشب سلامـم می‌رسـد خـاکِ بـقـیعِ تو            تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را!

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هـمرزم بودم یک زمانی با سه ساله            من داشـتم اشـکِ روانـی با سه ساله
در کـربلا بودیم پـشـتـیـبانِ زینب            دریـافـتـم نـام و نـشـانـی با سه سـاله


شاهد خـدا باشد که بودم دیـده گریان            خـیـلی کـشـیـدم نـاگـرانی با سه ساله
لعنت به شمر و خولی و بر تابعانش            کـردند چـون نامـهـربانی با سه ساله
روز دهم، هـنگامِ غـارت مانده بودم            که می‌شـوم من آسـمـانی با سه ساله

آتـش گـرفـتـم در جـوارِ عـمّۀ عـشق
خیلی لگـد خـوردم کـنارِ عـمّۀ عشق

دیدم به چشمِ خویشتن جور و جفا را            زیـر کــتـک‌ دیـدم نــوای بـی‌نـوا را
روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیـدم در آتـشِ، وای نامـوس خـدا را
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بر خـارها رانـدنـد، آل مـصـطفی را
دیـدم به چشمِ خـویشـتن که عـمّه‌هایم            گم کرده بودند در هیاهو دست و پا را
فریادِ واویلا ز هر سویی بـلـند است            فـریـادهـا پُـر کـرده کـلّ کــربــلا را

من راوی کـرب و بـلای پُــر بـلایـم
مـن نـالـه‌هـای بـی‌ریـای بـی‌صـدایـم

در شـام دیـدم چه جـسارت‌ها نمودند            بر آل حـیـدر چه شـقـاوت‌ها نمـودند
لعنت به شام و شامیان که با عدوات            تحـقـیـر کـردند و حـقـارت‌ها نمودند
با سنگ و چوب و پـارۀ آتـش دمادم            بر آل پـیـغـمـبـر عـنـایت‌ها نـمـودنـد
الـفـاظِ زشـتـی را مـهیّا کردند و بعد            در آن شلوغی‌ها چه صحبت‌ها نمودند
در پیشِ چشمِ عـمّه زینب مانده بودم            از مـرتضی خـیلی بـرائت‌ها نـمودند

دیدم میانِ آل عـصمت فـصلِ دی را
دیدم به چشمِ خویشتن من بزمِ می را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید. ضمنا در این دو بیت قافیه مشکل دارد زیرا در تعریف حد اقل قافیل گفته اند باید یک صامت و یک مصوت از حروف روی مشترک باشند و ادات جمع جزء حروف روی نیست لذا در ابیات زیر خیمه و غنچه نمی تواند با جفاريال بی نوا و کربلا هم قافیه باشد.

روزِ دهـم بود و هـمه جا پُـر ز آتش            دیــدم مـیـان دود و آتـشِ خـیــمـه‌هـا
رحم و مـروّت را نـدیـدم بینِ دشـمن            بـر خـارها رانـدنـد تـمـامِ غـنـچـه‌هـا

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یادم نمی‌رود که در آن عصرِ پر غبار            آمـد بـسـوی خـیـمـۀ ما اسـب بی‌سـوار

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ اسب را بگـرفـتـنـد، نـالـه دار


اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون            چون ابر می‌گریست در آن بِین، زار زار

می‌خواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ            امـا چـو دید پـرسـشِ طـفـلانِ بی‌قـرار

نـاچـار بـازگـشـت بـه گـودالِ قـتـلـگـاه            پس در پی‌اش زنان و عزیزان، نقابدار

ای وایِ من، خـدا نـکـند قـسـمتِ کسی            دیـدیـم آنچه را که نـدیـده‌ست روزگـار

از روی تـلِ زیـنـبـه، پیـشِ دیده بود            تـا انـتـهـای حـفــرۀ گــودال، تــارِ تـار

شمشیر و نیزه بود که می‌خورد بر حسین            بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار

والشمـرُ جالسُن، چه بگویم که پیـشِ ما            بر نـیـزه راسِ جـدِّ غـریـبـم شد آشکار

آنشب چها گـذشت...، بمانـد برای بعـد            تـازه به روز بـعـد، شد اسـلام داغـدار

دشمن که عمه‌های مرا در طناب بست            بدجـور مـادرم به جـنان گـشت اشکبار

عـمداً عـبـور داد، حـرم را ز کـشـته‌ها            تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار

مردانمان که کشته و بی‌سر، روی زمین            زن‌هـایمان، اسـیـرِ سـپـاهی تـبـاهـکـار

تا آن زمان، حرم به اسـیری نرفته بود            آل عـلی، به نـاقـۀ عـریان، حجـاب دار

بـاور کـنـید عـمـه‌ام از کـربـلا به بـعـد            تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار

یـادم نـمـی‌رود کـه بـه بـزم حـرامـیـان            عـمه گـریـست، از طمعِ چـشـمِ نابکـار

با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد            دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار

با خـطـبه‌های پُر ز طـنـیـنَش قـیام کرد            پـیـروز شد صبـوری عـمّه، شکوه بار

تنها وصیتم به شما حـفظ روضه‌هاست            تا آن زمان که می‌رسد از راه تک سوار

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

دیدم که عـمه‌های حـزیـنم به سوز و آه            اطـرافِ ذوالجـنـاح گـرفـتـنـد، نـاله دار

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد!

در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم            می‌گـفت: کاش زنده نبودم در این دیار

شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده            قـلـمـش نـه، دم تــیـغ دو دمـش افــتـاده

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان            در شب حـجـره به روی شکـمش افتاده


آخرین لحظه همان لحظۀ تلخی‌ست که مَرد            دیـده از دست ابا لفـضل عـلـمش افـتاده

دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش            تـا دم عـلـقــمـه در هـر قـدمـش افـتـاده

نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد            زخــم هــای تـن آقــا رقــمــش افــتــاده

بعد اینـقـدر مـصیبت که سـرش آوردند            تـازه تـیـغ آمـده بـر قــدّ خـمـش افـتـاده

آخرین لحظه به یاد فقط این جملۀ شمر            که: خودم می‌کِـشم و می‌کُـشـمش افتاده

دمش از بس که حسینی‌ست چو پایین رفته            بــاز در پـای دمــش بــازدمـش افــتـاده

مثـل بـین الـحـرمـیـن است مـدیـنـه امـا            سر پا نیستدراین سو حرمش افتاده

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یک عـمر داغ کـربلا یادش نمی‌رفت            دلشـوره‌هـایِ عـمّه را یادش نمی‌رفت

درس و حدیـثـش مانعِ روضه نمی‌شد            بـرپـایـیِ بـزم عـزا یـادش نـمـی‌رفـت


بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری            جـان دادن خـون خـدا یادش نمی‌رفت

بالا سـرِ هـر پـیکـر بر خـاک خـفـتـه            لبخـنـدِ شـمـرِ بی‌حـیا یـادش نمی‌رفت

بُردنـد بی‌صبـرانه بعـد از گـوشـواره            گهواره را بینِ عـبا... یادش نمی‌رفت

تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد!            زد تـازیـانـه بی‌هـوا! یادش نـمی‌رفت

هنگـام غـارت بود و در بین شلـوغی            افـتاد زیـر دست و پـا یادش نمی‌رفت

لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد            سرهای روی نیـزه‌ها یادش نمی‌رفت

کـنج خـرابه...زیر نـور مـاه...آرام...            شب گـریه‌هایِ بیصدا یادش نمی‌رفت

در کنج حجره، داشت جان می‌داد امّا            کهنه حـصیر و بوریا یادش نمی‌رفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن عزیزی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عـالـم هـمه گـدای تو یا باقـرالـعـلوم            محتاج خـاک پـای تو یا باقـرالعـلوم
محتاج یک دعای تو یا باقـرالعـلـوم            جـلـدیم در هـوای تو یا بـاقـرالـعـلوم


مـعـنی عـلـم مـعـنی آیـات مـحـکـمه
هستی فدای یک نظرت یابن فـاطمه

باید همه به پشت سرت اقـتـدا کـنـند            باید به نام تو هـمـه عـالـم دعـا کـنند
بـایـد گـدایـی در تـو مــاسـوا کـنـنـد            باید به عرش منبر علمت به پا کـنند

تیر و کمان بگیر به دست و مرا بزن
ای صاحب کـمـان نـوۀ ارشد حـسن

خورشید سایه‌بان شده روی مزار تو            روح الامـین مـلازم تو در کـنار تو
دانش هـمیشه در کـنف سایـه‌سار تو            حُبُّ الحـسین شد همه دار و ندار تو

از کودکی است روضه و غم آشنای تو
دلها گـرفـته از تب سوز و نوای تو

عمری است اشک من شده وقف منای تو            باید که مُرد از غم و سوز عزای تو
غربت نشسته در همه صحن و سرای تو            از زهر زین اسب ورم کرده پای تو

از بس که زهر در تنت آقا زیاد بود
رنگت شده شبـیه رخ خـیـمه‌ها کبود

بـازار و ازدحـام نـرفـته ز خاطرت            آتش ز پـشت بـام نـرفـته ز خاطرت
دشنام صبح و شام نرفته ز خاطرت            ویـرانه‌های شـام نـرفـته ز خـاطرت

بر روی نـیـزه‌ها سر آفـتاب دیـده‌ای
بر روی خـارهـای بـیـابـان دویده‌ای

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد            تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد
نیاز نیست، به منبر؛ به روضه‌خوان؛ به مصیبت            دو چشمِ خشکِ مرا روضۀ مزارِ تو تر کرد


زمین برای تو با هق‌هقش به زلزله افتاد            و لرزه‌هاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد
تو گنجِ روضۀ مکشوفه‌ای؛ که مدفن پاکت            میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد

به گَـردِ قـافـلـۀ اشک‌های تو نـرسـیـدیم
تو دیده‌ای همۀ آنچه را که ما نـشـنـیدیم

تو دیـده‌ای هـمۀ داغ‌های کـرب‌وبـلا را            به نـیـزه‌زارِ بـلا؛ رویشِ سـرِ شـهـدا را
تو دیده‌ای که تنِ کشتی نجات، به خاک است            و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را
شنیده‌ای وسط سوزِ لای‌لای عـطشناک            صدای هـلهله‌ و خـنـده‌های حرمله‌ها را
تو هم شبیه پدر بُرده‌ای به جادۀ عمرت            به شانه‌ات غـمِ هـم‌وزنِ کوهِ شامِ بلا را

به شاهـراه شهادت تو هم مـرید حسینی
قـتـیلِ مـقـتـلی و آخـرین شهـید حـسینی

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از گـلـو نـالـۀ مـرغ سـحــری افـتـاده            پــی آن نــالــه دل دربــدری افــتــاده
پسری دید که از زینِ به زهر آغـشته            گـوشـۀ حـجـره دوبـاره پـدری افـتاده


غـم یک عـمر بلا پشت بـلا پشت بلا            همچو یک زهر به جان جگری افتاده
مرگ نزدیک شد و اهل حرم می‌گریند            چـشـم بـیـمـار پـدر بـر پـسـری افتاده
پسرم گـریه نکن چونکه میان چشمت            از غـم خـون جـگـری‌ها اثری افـتاده
پسرم! گریه فقط گریه به غم‌های حسین            ســوی گــودال دلـم را گـذری افـتـاده
کودکی بـودم و دیـدم که مـیان مقـتـل            تـن خـورشـیـد کـنـار قــمـری افـتـاده
کودکی بودم و دیدم که ز سیمرغ دلم            تـه گـودال فـقـط مـشـت پـری افـتـاده
دیـده‌ام وقـت اسارت که به پای عـمّه            بــارهـا از افـق نـیــزه ســری افـتـاده

: امتیاز

شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بسکه تصویری از اندوه به هر مرحله داشت            خوشیِ کودکی از خاطر او فاصله داشت

به حسـابی که پـسر آیــنه‌دار پـدر است            او هم از کوفه و از شام، فراوان گِله داشت


صنـم سلـسله مـویی که دل ما با اوست            سالها دور گلویش اثـر از سلسله داشت

چون ولی بود بَـلا دیـد، ولی سنگـین تر            پای او بیشتر از عـمّۀ خود، آبله داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش            جگر سوخته، با آب خُنک مسئله داشت

دل او محـفل یک روضۀ زهـرایی بود            اُنـس با فـاطـمۀ سوخــتـۀ قـافـلـه داشت

کینه از شمر به دل داشت ولی بیش از آن            نفرت از خولی و بُغضی به دل از حرمله داشت

شام دیده‌ست که در بـزم شـرابِ اُمَـوی            نطق کوبندۀ او حالت یک زلزله داشت

لب به نفـرین نگـشود این نوۀ شاه کـرم            بسکه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعکس همه، موقعِ طفلیش، این مَرد            خاطرات بدی از ساز و کف و هلهله داشت

: امتیاز

شهادت امام باقر علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چه تـفـاوت بکـنـد نـالـه کـند یا نـکـند            که دلِ سـوخـتـه را نـالـه مـداوا نـکـند

چه تـفـاوت بکـنـد پـا بکـشـد یا نکـشد            کاش می‌شُد خـودش اینـقـدر تقلّا نکند


زهر اینبار چه دارد متورم شده است            زهـر با این تنِ بـیـمـار مـدارا نـکـنـد

این جوانی که کـنار پـدر اُفـتاده زمین            چه کـند گـریه اگـر بر سرِ بـابـا نکـند

اینهمه جایِ جـراحات برای شام است            زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند

نَفَس آخر و با روضۀ ویرانه گریست            نـشُد او یـاد غـمِ عـمـۀ خـود را نـکـند

یـادش اُفـتـاد که هـم‌بـازیِ او می‌اُفـتاد            سنگ رحـمی به سرِ دخـترِ نوپا نکند

گفت دستم، سرِ زنجیر به دستش بستند            پس از آن شِکـوه‌ای از آبـلـۀ پـا نکـند

چـادر عـمه پناهـش شد و نالـید: سرم            چه کـنم تا که مرا زجـر تمـاشا نـکـند

زنِ غساله چه فهمید که می‌گفت به خود            بهتر این است که این مقنعه را وا نکند

: امتیاز